برند چیست؟
وقتی کلمهی برند را به عنوان اسم به کار میبریم،به نام محصول یا شرکت اشاره داشته یا ما را به نشانهای بصری مانند لوگو ارجاع می دهد. کلمهی برند در زبان فارسی نیز با همین املا دارای معناست و معرب آن به معنی حریر ساده و فروغ و جوهر شمشیر هست. بااینحال تقریباً هرکسی که در حیطهی بازاریابی کار میکند،ایده،نظر و تصویری خاص از تعریف برند دارد و بعید به نظر میرسد یک متخصص بازاریابی را در شرکتی بزرگ و برندی معروف بیابیم که با قطعیت،راهی و عاملی مشخص را، به عنوان مسیری که شرکتش طی نموده و برند شده، عنوان نماید. در جلسات کارشناسی مربوط به مباحث بازاریابی،هنوز در یک سمت میز افرادی هستند که فکر میکنند برند لوگو یا یکپارچگی رنگی در مواد بصری است و در سمت دیگر نیز کسانی را میبینیم که اعتقاددارند برند در قلب و ذهن مخاطبان خود حیات دارد.
این روز ها برندها در فرهنگ و اقتصاد جوامع،به صورت فزایندهای مفاهیمی مهم بوده و به عنوان یکی از الزامات اجتماعی تشریح میشوند. بنابراین شرکتها به عنوان نخستین گام بایستی به تعریفی روشن از برند دست یابند،تا به تفهیم فهمی مشترک برای همهی ذینفعان،کمک کرده باشند. برندینگ این روز ها هنری است که هسته ی مرکزی بازاریابی را در دل خود جای داده است. مهمترین و متمایزکنندهترین مهارتی که یک کارشناس بازاریابی را نسبت به دیگران ممتاز مینماید، توانایی وی ابتدا در خلق و سپس در حفظ و تقویت یک برند است. یک برند سازنده یا فروشنده کالا را مشخص نموده و حقوق تضمینشدهی انحصاری، برای استفاده از یک نام را تا ابد برای وی به همراه میآورد.به همین واسطه در دنیا ، برند از سایر داراییها،مانند حق ثبت و کپیرایت ، که تاریخ انقضا دارند،ممتاز است.
انجمن بازاریابی آمریکا در تعریف برند میگوید،یک نام،عبارت،طرح،سمبول یا هرگونه ویژگی دیگری است که کالا یا خدمت یک فروشنده را از سایر فروشندهها متمایز مینماید.
استیو مک نامارا برند را مجموعه ای از احساسات،افکار و ذهنیات مثبت و منفی بازار هدف درباره ی یک شرکت، کالا یا خدمت میداند.
کولین بیتز اعتقاد دارد برند مجموعه ای از ادراکات، در ذهن مشتریان است . مایکل آینر از شرکت دیزنی معتقد است برند موجودی زنده، غنی و عمیق شده است که در طول زمان به صورت تجمعی از هزاران رفتار کوچک شکلگرفته است.
در تعریفی دیگر یک کارشناس بازاریابی میگوید ، یک برند مجموعه ای از تجارب و تداعی معانی است که با یک کالا،خدمت،شخص یا هرگونه موجودیتی همراه هست.
همانگونه که مشاهده میشود تعریف انجمن بازاریابی امریکا کلاسیک بوده،شبیه به تعاریف قدیمی برند است که در شکلی ابتدایی آن را لوگو میدانند.اما سایر تعاریف، که از دل مدیران مشاغل و افراد درگیر با بازاریابی بیرون آمدهاند،بازتابی از تئوریهای بهروز برندینگ هست.
ما میتوانیم برند را بهسادگی مجموعه تجاربی که مشتری از کالا کسب میکند در نظر بگیریم.تجربه برند، حاصل تجمع حسهای ناشی از ارتباطات مشتریان با شرکت بوده و هدف اصلی آن ، توانا کردن شرکت در طراحی طیفی از تجارب است، که ذینفعان، آن را معنیدار و بهیادماندنی میابند.
این کار مطمئنترین راه ایجاد اعتماد و وفاداری به برند است. بااینکه تجربه برند به ارتباطات سنتی بازار اشاره دارد،محدود به آن نبوده و تعاملات شخصی ، رویدادها، نمایش ها، عملکرد ها و اعتبار کالا ها و خدمات و هرگونه فرصت تعامل بین شرکت و مشتری را درون خود جای داده است. اصطلاح تجربه ی برند از آن روی الهام بخش است که به صورتی چشمگیر در شکلدهی نقاط تماس با مشتری و ذینفعان ، نافذ بوده و سعی میکند آنها را به صورت اثربخش هدایت کند.برخی در تعریف،بین جنبهی روانی و جنبهی تجربی برند تمایز قائلاند . جنبهی تخریبی برند تمام نقاط تماس برند را شامل شده و به عنوان تجربه ی برند شناخته میشود.وجه روانشناسی که گاهی به عنوان تصویر برند نیز از آن یاد میشود، شکلی سمبولیک و قوامیافته در ذهن مردم بوده و تمام اطلاعات مربوط به کالا را در برمیگیرد.
برندینگ چیست ؟
بااینکه اغلب ، برندینگ را مترادف با تبلیغات و تصویرسازی میدانند امروزه اثباتشده که هیچ تصویری، هرگز یک برند را نه به صورت موفق خلق نموده و نه حفظ کرده است . برند شما نام ،لوگو یا وب سایت شما نبوده،بلکه ذهنیت مشتریان ،تأمینکنندگان،سرمایهگذاران،کارمندان،ذینفعان و عموم مردم دربارهی شرکت بوده ، چیزی است که درباره ی آن گفته،به آن اعتقاد داشته و از آن دفاع مینمایند.
درواقع اگر شرکتی برند خود را تنها به عنوان یک نام دیده و بر همان اساس با آن رفتار کند مزایای ناشی از برندینگ حرفهای را ازدستداده است. ازآنجاکه بسیاری از تغییرهای اثرگذار بر برندینگ،خارج از سازمان قرار دارند، تنها گاهی میتوان آنها را کنترل کرد. بااینحال نداشتن برندی مؤثر خیلی زود شرکتها را به ناکجاآباد میبرد.
سطوح معنایی و ارتباطی برند
ازآنجاکه هر برندی در سطحی با مشتریان و جامعه ارتباط برقرار مینماید هرقدر قویتر بوده و بهتر مدیریت شود ، توان پوشش سطوح بیشتری را دارد. در ادامه شش سطح مفهومی که نشانگر وضعیت برند و سطح ارتباطش با مشتریان هستند ذکر میشوند.
1-جذابیتها برند: در نخستین گام هر برندی،جذابیتهای خاصی را در ذهن مشتریان و مردم متبادر مینماید.مدیریت ممکن است از یک یا چند جذابیت مشخص برای تبلیغ کالای خود سود ببرد. مثلاً مرسدس بنز خودرویی گران،سریع،قابلاطمینان،کارا،بادوام،با پرستژ و باارزش فروش مجدد بالاست.برای سالها تبلیغ بنز"هیچ خودروی در جهان، مثل خودروی ما کارا نیست"بود که این تیتر بعد ها پایه ای برای جایگاه یابی و نمایش سایر جذابیتهای آن شد .
2-منافع برند: ازآنجاکه مشتریان در پی منافع حاصل از محصولاند ، برند چیزی ورای مجموعه ای از جذابیتهاست.برای حضور در این سطح،جذابیتهای برند بایستی به منافع قابللمس عملکردی و عاطفی ترجمه و تبدیل شوند.مثلاً جذابیت دوام بنز به این منفعت عملکردی ترجمه شود که "من نمیخواهم هرسال خودروی جدیدی بخرم" و جذابیت گرانی به این منفعت عاطفی ترجمه شود که"این خودرو به من کمک میکند احساس اهمیت نمایم"و جذابیت ثبات به هر دو منفعت عاطفی و عملکردی ترجمه شود که"در صورت تصادف امنیت من تضمینشده است."
3- ارزشها برند: برندها مطالبی در مورد ارزشهای موردقبول تولیدکننده خود نیز بیان میدارند. مثلاً بنر ارزشهایی مانند کارایی،امنیت،پرستیز را ارائه میکند. بازاریاب بنر نیز به طبع،بایستی در جستوجوی گروههای خاصی از مردم و مشتریان که در پی این ارزشها هستند باشد.
4-فرهنگ برند : ممکن است به نماد فرهنگی کشوری مشخص تبدیلشده و آن را نمایندگی نماید.مرسدس بنز فرهنگ آلمانی را نمایندگی کرده و نشانگر کارایی،نظم و کیفیت بالاست.
5-شخصیت برند: برند حتی ممکن است نشانگر تیپ شخصیتی خاصی بوده و به این پرسش که اگر برند یک انسان،یک حیوان یا شیء بود چه به ذهن میآورد پاسخ دهد. اگر مرسدس بنز انسان بود،رئیسی پرجذبه، اگر حیوان بود شیر سلطان جنگل و اگر شیء بود کاخی سگی را متبادر مینمود.
6-استفادهکننده برند: برند نشانگر طبقه اجتماعی مشتری بوده و سبک و سیاق زندگی وی را نمایش میدهد. اگر فردی 20 ساله و شاگرد مغازه را پشت فرمان بنر ببینیم تعجب خواهیم کرد.انتظار ما دیدن شخصی 55 ساله و صاحب یک شرکت تجاری پشت خودروی مذکور است . استفادهکننده از برند، کسی است که به ارزشها، فرهنگ و شخصیت آن احترام میگذارد.
بادوامترین سطوح معانی برند، که جوهرهی آن را نیز تعریف میکنند ارزشها، فرهنگ و شخصیت آن هست.چالش اصلی در برندینگ،تعریف مجموعه ای عمیق از معانی است.وقتی مشتری هر شش سطح مذکور را در یک برند حس کند،آن برند عمیق است در غیر این صورت سطحی هست.مثلاً مرسدس بنز را برندی عمیق میدانند چون هر شش بعد رادار است،اما آودی برندیست با عمق کمتر. مدیران ارشد شرکت و مدیران برند و بازاریابان باید در مورد اینکه هویت برند را در کدام سطح نگاه داشته و تعریف کنند تصمیم بگیرند. یک اشتباه فاحش ، تنها ارتقاء جذابیتهای برند است، چون خریدار به جذابیتهای برند بیش از منابع آن علاقهمند نبوده و رقبا بهسادگی میتوانند جذابیتها را کپی کنند.مضاف بر اینکه جذابیتهای فعلی ممکن است در طول زمان ارزش خود را از دست بدهند.ارتقا برند از طریق یک یا چند منفعت نیز،همراه با ریسک است. به فرض که مرسدس بنز تنها با تکیهبر کارایی بالا،که مهمترین منفعت آن است،مشتریانی پیدا کند. در این شرایط ممکن است رقبایی با کارایی بالاتر پیدا شوند و یا اهمیت کارایی،باگذشت زمان،نزد خریداران نسبت به سایر منافع کم شود.در این شرایط مرسدس بنز برای جایگاه یابی خود نیاز دارد روی منفعت جدیدی تکیه کند. توجه به سطوح نیز برای برندها حیاتی است مثلاً اگر مرسدس بنز بانام خود، خودرویی گرانقیمت را،بدون تأمین سایر سطوح معنایی، به بازار عرضه کند، ازآنچه باید،عدول نموده و دچار اشتباه شده است چون این کار ارزش و شخصیتی را که بنز ، طی چندین سال ساخته، رقیق مینماید.